دستها و کتفهایش را با طناب بافته شده از موی بز، بستند و با داس
و تبر به جانش افتادند. بعد به جرم عاشقی به قعر دره پرتابش کردند.
آنروز نعرهی “هادی” را از اعماق درهای که امروز “هادی دره” نامیده میشود، کسی نشنید. امروز هم خیلیها “هادی” را نمیشناسند.
چوپان بود و عاشق “رعنا” شد. “رعنا” اما نامزد غیر رسمی “نوروز”، پسر
کدخدا بود. “نوروز” که از دلدادگی “هادی” و “رعنا” باخبر میشود با عجله
ترتیب یک مراسم عروسی را میدهد و “رعنا” را بهزور به خانهاش میبرد تا
از شر “هادی” خلاص شود.
چوپان از برگزاری این عروسی اجباری خونش به جوش میآید و در یک شب “رعنا” را از خانهی کدخدایان فراری میدهد.
این دفعه چماقداران “نوروز” در نبود “هادی”، “رعنا” را میربایند و دوستان چوپان را زخمی میکنند.
“هادی” از سفر کوتاهش بازمیگردد، دوباره به بندگاه “رعنا” میشتابد و با جسارتی حماسی یکتنه او را نجات میدهد.
“نوروز” که قافیه را باخته، نیرنگی بهکار میبرد و “هادی” را برای مذاکرهی صلح دعوت میکند.
اینجاست که: دستها و کتفهایش را با طناب بافته شده از موی بز،
بستند و با داس و تبر به جانش افتادند. بعد به جرم عاشقی به قعر دره
پرتابش کردند.
اگر خوب گوش فرادهیم، هنوز از ته دره زمزمهای را میشنویم که نام “رعنا” را تکرار میکند.
این قصهی جذاب و خواندنی که بنده به طور مختصر آن را نقل کردم،
بنمایهی ترانهای است که بیشتر مردم گیلان و مازندران و تعدادی از
هموطنان با آن آشنا هستند. گرچه قصه یک تراژدی واقعی را بیان میکند، اما
ترانهای که از آن به وجود آمده، شور و شعف و هیجان فراموش نشدنی به
ارمغان میآورد.
از ترانهی “رعنا” سخن میگویم. همان ترانهای که به روایتهای مختلفی
در تالش، دیلمان، لشت نشا، کیاشهر، تنکابن، لنگرود، رشت و … سروده شده و هر
کدام ابیات منحصر به خود را دارند.
جدای از اهمیت موسیقیایی و بررسیهای جامعه شناختی چگونگی مهاجرت و
تحریف این ترانه، میتوان از نقطه نظر ادبی و سینمایی هم به رخدادی که باعث
ایجاد چنین ترانهای در میان مردم “اشکورات” شده، پرداخت.
اگر جزو خوانندگان این سایت باشید، احتمالا مطلبی که در رابطه با
افسانهی “لورلای” Loreley، مربوط به دوشیزهی افسونگر رودخانه و درهی
“راین” کشور آلمان نوشتهام را خواندهاید: http://nooraghayee.com/?p=17628#more-17628
درواقع، آلمانیها از یک ترانهی محلی یک جاذبهی فوقالعاده ایجاد و
رونق اقتصادی منطقه را تضمین کردند. بهنظر بنده، ترانهی “رعنا” میتواند
همان نقشی را ایفا کند که ترانهی “لورلای” بازی کرده است.
قابل توجه اینکه امروزه مکانی به نام “هادی دره” وجود دارد و ظاهرا
بخشی از لوکیشنهای تراژدی ذکر شده هنوز باقی است. حتی در میان ابیات ترانه
نامهایی ذکر شده که صاحبانشان جزو بازیگران داستان واقعی “هادی” و “رعنا”
بودهاند.
ترانهی “رعنا” میتواند جانمایهی یک مسیر “گردشگری ادبی” باشد که قصد
دارم طراحیاش کنم. همچنین قصهی عاشقی “هادی” و “رعنا” بستر مناسبی است
برای آفرینش یک فیلم سینمایی، یک فیلم مستند یا حتی یک رمان جذاب.
دولتآبادی دیگری لازم است و کلیدری دیگر.
با سپاس از آرش ورآقایی